بعد از معلمی و معاونت و تدریس رشته های هنری و بازیگری و کارگردانی و خانه داری فقط مونده بود من کاسب بشم
یه گالری (شما بخون یه مغازه کوچولو)صنایع دستی
کاری که تو چند سال گذشته جز آرزوهام بوده
پیج گالری arghavan__handicrafts
عرضم به حضورتون که اینجانب یه عدد دختر خانم جوان با تن صدای متوسط اما جیغ جیغو،معلم ۱۰ سال گذشته و معاون دبستان در سالهای اخیر (که خیلی ها رو با صدای بلند مورد عنایت قرار میدادم)،کارگردان تئاتر که تمرینات مکرر و شدید صدا و بیان داشتیم و انسانی حرّاف این روزها از فرط تنهایی و انزوای دوران تاهل و کم حرف زدن و نپریدن حتی مگسی در خانه به سندروم فوق الذکر مبتلا شدم.به طوری که بعد از رفتن به خونه مامان و ساعتی گفتگو به درد حنجره گرفتار میشم انگار ۱۰ ساعت مکرر و با صدای بلند حرف زدم.
خوبین خوشین؟
چه میکنین با قطعی شبکه های اجتماعی
مگه این شبکه ها قطع بشه من یه سر بیام وبلاگ
من که نه اینستا دارم نه تلگرام.فقط یه وجب ایتا برام باز میشه اونم خونه مامان.خونه خودم که کلا همه چی قطعه
گوگل که حکم دست راست منو داره هم باز نمیشه
رو بیاریم به یه قل دوقل و نامه نویسی؟
خب الان که دارین این مطلب رو میخونین من ۲۲ روز هست که خونه دارم
۳۱ مرداد یه جشن عروسی خوب و رویایی داشتیم و بعد از یک هفته هم ماه عسل رفتیم
دلم میخواد وقایع فصل جدید زندگیمو ثبت کنم.البته نه اینجا.تو اینستاگرام یه پیج دیگه زدم و فعلا اونجا مینویسم.البته اگه به برکت قدوم من اینستا فیلتر نشه
+بعدا نوشت:خُب به لطف جاری فضول این پیج رو حذف کردم
امید است که وبلاگ رو پیدا نکنه
سلام به همه دوستان جان
عرضم به حضورتون که تصمیم دارم دوباره نوشتن رو شروع کنم.به همون سبک قدیم یعنی خاطره نویسی و بامزه نویسی.ولی نمیدونم کجا این کارو انجام بدم
وبلاگ نویسی رو به شدت دوست دارم ولی دیگه باید قبول کنیم که مخاطب نداره .از طرفی احتمالا بعدها هم دیگه دسترسی به سیستم کامپیوتر نداشته باشم و با گوشی نوشتن مطلبی که عکس یا حداقل شکلک داشته باشه سخته
کانال تلگرام داشتن راحته.ولی مخاطب صفرررر.و بدی بزرگش اینه که نمیشه با مخاطب در ارتباط باشی.یعنی کامنت گذاری هم نداره
اینستاگرام گزینه مناسبیه ولی یه مشکل بزرگ هست.پیج معلم کوچولوی من تو اینستاگرام رو دیگه همه دوست و فامیل و مخصوصا اقوام همسر دارن. اونجا مجبورم کوثر خانوم مودب باشم نه معلم کوچولوی شیطون
اصلا تصورشم سخته که ببینم جاری هام یا برادر شوهرها اون روی منو ببینن
یه پیج دیگه هم که بزنم بازم احتمال اینکه از روی پیشنهادات دوستی منو پیدا کنن هست.در ضمن نمیخوام پیجم private باشه.نمیدونم اگه با شماره دیگه ای پیج بزنم و هیچ کدوم از پیج های دیگمو فالو نکنم بازم احتمال کشف شدنم هست یا نه؟
شما چه گزینه ای پیشنهاد میدین و چه راهکاری دارین؟
قبل از مرحله دوم و آخر فیلترینگ تلگرام من و تنی چند از دختران فامیل تصمیم گرفتیم همزمان اکانت تلگرام رو حذف و به پیام رسان های ایرانی کوچ کنیم.
برای این کار دلیل های محکمی هم داشتیم که هنوز پاشون وایستادیم
همین کارو هم کردیم و گروه فامیلی رو هم منتقل کردیم و یکی یکی اکانت ها حذف شد.فقط من هنوز حذف نکرده بودم چون گروه ها و کانال های زیادی داشتم و منتظر لینک پیام رسان داخلی بودم که .... تلگرام برای همیشه فیلتر شد
چون نمیخواستم برگردم نه فیلتر شکن نصب کردم نه طلایی و فلانگرام و اینا.حتی نتونستم دیلیت اکانت کنم
خب اولش سخت بود.انگشتم خود به خود میرفت روی اون آیکن آبی خوشگل ولی توش خبری نبود
۹۰ درصد کانال هایی که لینک داده بودن هم توی پیام رسان های دیگه فعالیت نداشتن
ما هم با سروش و ایتا و آی گپ و چت روبیکا شروع کردیم.ولی به مرور متوجه شدیم کار کردن با کدوم راحت تره و بقیه حذف شدن
خب روزهای اول تعداد خییییلی زیادی رفتن سروش ولی در نهایت حذف کردن و فقط اسمی ازشون موند و ارتباطات ما هم محدودتر شد
(سروش اول سرعت افتضاح و امکانات کم داشت.پیام ها هم گاها با به هم ریختگی به دستت میرسید.الان بهتر شده.ایتا رو شخصا خیلی راضیم و داره خوب پیشرفت میکنه.مثل تلگرام که از اول عالی نبود و کم کم بهتر شد)
کم کم دردسرهای این محدودیت ها هم شروع شد.
فلان عکس رو میفرستم برات... تلگرام ندارم
منو ببر تو گروه.... تلگرام ندارم
متن نمایشنامه بفرست.... تلگرام ندارم
گروه بزن واسه بچه های کلاس.... تلگرام ندارم
آهنگ تمرین ها رو بفرست.... تلگرام ندارم
نمونه کار بفرست.... تلگرام ندارم
کی.... تلگرام ندارم
کجا.... تلگرام ندارم
خب واسه من که خیلی خیلی هم به ارسال و دریافت فایل ها نیاز داشتم سخت تر هم بود
رو آوردم به ایمیل و سروش رو معرفی میکردم یا حضوری متن و نمونه و آهنگ میبردم واسه طرف :|
ولی خب در خوشبینانه ترین حالت یه نصیحت میکردن که داری خلاف جهت آب شنا میکنی و تنهایی فایده نداره.
هر روز هم یه عده بودن که میگفتن تلگرام نصب کن تلگرام نصب کن و هر دفعه یه کاری پیش میومد که فقط با تلگرام راه میفتاد و بیشتر منو دو دل میکرد.
کم کم غر زدن های همسر جان هم شروع شد
و این مقاومت یک تنه با درخواست ارسال رزومه کاری برای شخصی فقط با تلگرام داره میره که فرو بریزه :(
امشب پسر عمو اومد خونمون و من یهو دلم خواست بنویسم.حالا چه ربطی داره؟نمیدونم
پسر عمو عازم سربازیه و از شهرستان دیگه اومده شهر ما که به مشهد نزدیک تریم
همون پسر عمویی که از دست شیطنت هاش گریه میکردم
همون پسر عمویی که سر پیدا کردن قورباغه واسه زیست اول دبیرستان مجبور شدم کلی تو دشت و کوه به پشتم ببندمش :|
همون پسر عمویی که از دستش کیف و وسایلمو قایم میکردم
همون پسر عمویی که اون شوت تاریخی رو زد پشت زانوی چپم و من همچنان از اون زانو علیلم
همون پسر عمویی که به خاطر کاراش خیلی ازم کتک خورده
همون پسر عمویی که آخر تعطیلات عید پیک نوروزیشو میاورد براش حل کنم ولی من معلم بازی درمیاوردم
همون پسر عمویی که اون سال سیزده بدر با هم رفتیم موتور سواری
همون پسر عمویی که... (بقیش خانوادگی و فامیلیه نمیشه گفت)
پسر عمو همه این سالها داشت بزرگ میشد و حالا اون بچه تخس شیطون داره میره سربازی .ولی من انگار هنوز کوچیک موندم
یکم احساسات عجیب دارم.فکر کنم حواسم نبوده و زیادی بزرگ شدم.
امشب و تو این ساعت یهو یاد وبلاگم افتادم
البته فیلتر بودن تلگرام هم بی تاثیر نبوده
خوبین؟خوشین؟
من عالی خدا رو شکر
در تدارک تئاتر جدیدم هستم.روزهای آخر مدرسه (واسه دانش اموزا البته) هم داره سپری میشه.کار تئاتر قبلی نه تنها مجوز گرفت بلکه ۲۰ سانس اجرا شد و خیلی خوش درخشید در شهرمون
از قضا فردا هم روز معلمه.تبریک به همه همکاران عزیزم
عه تبریک سال نو هم نگفتم انگار
سال و حالتون خوش
فردا عیده خوب نیمه شعبان هم هست . .. به به مبارکه
چقدر اینجا رو دوست دارم. چقدر دلم میخواد بنویسم مثل قبل
شاید نوشتم.شاید
خلاصه من زنده ام و شاد و سالم و در حال فعالیت مثل همیشه
در کل ملالی نیست جز درگیری با جاری ها
دوستتون دارم
سلام چطورین؟
حالم رو مختصر و مفید تو تیتر نشون دادم
خیلی خوبم و همه چی خدا رو شکر عالیه فقط مثل همیشه کار زیاد و خستگی زیادتر
هنوز هم درگیر اون کار تئاترم.یه کار شیرین با کوچولوهای دوست داشتنی ولی به شدت سخت و انرژی بر
فردا صبح هم روز بازبینی تئاترمه و مشخص میشه که مجوز اجرا میگیره یا نه
وقتی مطلب رو خوندین دعا کنین که گرفته باشه :)
حالا من به جای راس و ریس کردن کارا و استراحت نشستم پای کامپیوتر به بازی و وب گردی
به اون چند نفری که این مدت احوال پرس بودن و کامنت گذاشتن هم خسته نباشید میگم
یه عزیزی کامنت گذاشته کانال تلگرام بزن و اونجا مطلب بذار... بی خیال باو
من هنوزم هر چی میخوام بنویسم کلی بالا پایینش میکنم که جالب باشه و به کسی بر نخوره و شان معلمی و معاونت :)) زیر سوال نره (خدا از باعث و بانیش نگذره)
یادم امد که چقدر دلم پره ازش.ریشه شیطنت رو در من خشکوند
اینستاگرام هم شده مثل وسط هال تو مهمونی خانوادگی.همه دوست و آشنا و همکار و فامیل مخصوصا اقوام همسر پیج معلم کوچولو رو دارن:| نمیشه یکم مزه ریخت حتی
هعی روزگار مجازی
اوه اوه برم بخسبم دیر شد