خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات بامزه یک معلم شیطون
خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات معلم کــوچــولــو (✿◠‿◠)

خاطرات بامزه یک معلم شیطون

:((


وقتی که کار توی  10 درصد پایانیش بشکنه

تموم شده بودا .باید میذاشتمش یه گوشه که یکم خشک بشه تا روش کنده کاری کنم

هی این کرم هنرمند درونم گفت یکم بیشتر روش کار کن

یهو سر از تنش جدا شد

حالا وصله پینه شده گذاشتم خشک بشه

ولی بعیده درست بشه

توضیحات: بدن اصلی یه فرشته هست .خودم فکر میکنم مادره :)

نظرات 9 + ارسال نظر
حمید دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 00:42

باحاله

خراب شدنش باحاله؟ :(

مجید پدیده دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 01:31 http://Œmajidpadideh.blogsky.com

الان که بیشتر شبیه پنگوئنه !!!!
ولی مشتاقم آخرشو ببینم چی میشه

پنگوئن آخه بال اونجوری داره؟
من هیچ انتقاد پذیر نیستم

دهه شصتی دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 09:06 http://khaterat1365.blogfa.com/

ضد حال بدیه

باران دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 16:08 http://asre-barooni.blogsky.com/

لعنت به کرم درونی که همیشه کارای آدمو خراب میکنه
اه
ولی خب دیگه کاریه که شده فداااااااای سرت
کار نیمه تمومت خیلی زیباست ببین تموم میشد چی میشد
راستی زمزمه باران اسمتو عوض کن با من ک باران خالی ام اشتباه نگیرنتمنم زورم به این بنده خدا رسیده

از بی حوصلگی نرفتم کاملش کنم و نمیدونم دیگه میشه درستش کرد یا نه

باران سه‌شنبه 31 فروردین 1395 ساعت 20:48 http://asre-barooni.blogsky.com/

ایشالا حوصله کردی تمومش کن ببینیمش
مشتاقم ببینم چی میشه
منم زیاد برام پیش اومده ولی بعد که حوصله م اومد سر جاش ادامه دادم

آخه این گِله.بععد یه مدت خشک میشه و نمیشه روش کار کرد

حمید سه‌شنبه 31 فروردین 1395 ساعت 23:31

نه من سالمشو تصور کردم

وای اگه میشد سالمشو در بیارم خیلی قشنگ میشد

علی امین زاده شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 08:11 http://www.pocket-encyclopedia.com

آخ! جداً متاسفم.

یادمه یه بار توی امتحان کارگاه ریخته گری این اتفاق برام افتاد. از بس زیادی با قالب ماسه ای ور رفتم یهو ریخت!

از اون به بعد یاد گرفتم یه جایی که می رسه دیگه کار رو متوقف کنم!

هر این اتفاق چند خستگی رو به تن آدم می ذاره اما خب، بالاخره تجربه است. برای تجربه باید یه بهایی پرداخت بشه دیگه.

خیلی با عشق شروعش کردم.حیف شد کاملا شکست
من چون وقفه انداختم اینطوری شد.کار از درون رو قالب بود و خشک نمیشد از بیرون چون گذاشتم و نرفتم سراغش شروع کرد به خشک شدن و نتیجه چند تا ترک وحشتناک شد

مصطفی(معلم کوچولو) دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 ساعت 02:45



چه جالب...
حیف...



اون تیغ... اون تیغه مداد تراش که به لوله خودکار وصل شده
وای، یاد بچگیام افتادم...

چقد دوست داشتم این نوع تیغه های دست سازمو...

چقد از چیزای طبیعی دور شدیم...

خخخخ
چیزای خاطره انگیز
البته لازمه بگم اون تیغ مداد تراش نیست و تیغ جراحیه.به خاطر تیز بودنش واسه کارای ظریف استفاده میکنم و خودم ساختمش

مریم گلی چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 22:28 http://4jafangbahal.Mihanblog.com

کرم هنرمند درون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد